جدول جو
جدول جو

معنی ناف پیچیدن - جستجوی لغت در جدول جو

ناف پیچیدن
(طِ / طَ کَ دَ)
ناف پیچ. پیچشی که در ناف به هم رسد. (آنندراج) ، ناف افتادن. (فرهنگ نظام). رجوع به ناف افتادن شود
لغت نامه دهخدا
ناف پیچیدن
پدید آمدن درد در ناحیه ناف ناف پیچ، ناف افتادن
تصویری از ناف پیچیدن
تصویر ناف پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ کَ)
سرتافتن از خدمت و رفتن و گریختن. (برهان) :
الا تا نپیچی سر از عدل و رای
که مردم ز دست تو پیچند پای.
سعدی.
، جان کندن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ)
بازگشتن. روی برتافتن. پشت بدادن:
جهاندار کآواز ایشان شنید
عنان را بپیچید و زانو کشید.
فردوسی.
نپیچید ازین رفتن از من عنان
نترسد اگر دشمن آید دمان.
فردوسی.
عنان به که پیچم از آن پیشتر
که ایشان ز ما بازپیچند سر.
نظامی.
چو از خسرو عنان پیچید بهرام
به کام دشمنان شد کام و ناکام.
نظامی.
، منحرف کردن. بسوی دیگر بردن. از راه بگرداندن:
گریوه بلند است و سیلاب سخت
مپیچان عنان من از راه بخت.
نظامی.
روزی بپای مرکب تازی درافتمش
گر کبر و ناز بازنپیچد عنان دوست.
سعدی.
در و دیوار نتواند عنان سیل پیچیدن
که منع از کوچه گردی میکند دیوانۀ ما را.
صائب (از آنندراج).
- عنان از عنان کسی نپیچیدن، ترک او نگفتن. از همراهی با او دست برنداشتن. از او کرانه نکردن:
عنان از عنانت نپیچم براه
خرامان بیایم بنزدیک شاه.
فردوسی.
- عنان بر چیزی پیچیدن، روی بدان سوی آوردن:
ایاز آن فتنه را چون در قفا دید
عنان بر جلوۀ خورشید پیچید.
حکیم زلالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پای پیچیدن
تصویر پای پیچیدن
سر تافتن از خدمت رفتن گریختن، جان کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای پیچیدن
تصویر پای پیچیدن
((دَ))
گریختن، سرتافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لف پیچیدن
تصویر لف پیچیدن
((لَ فّ))
درنوردیدن
فرهنگ فارسی معین